شما روحیه امام را در نظر بگیرید چه روحیه عزیزی است، وقتی در معادلات به این نتیجه رسیدند که باید (قطعنامه ) را قبول کنند گفتند: من جام زهر قطعنامه را می نوشم. من کنار امام بودم، امام مرتب مشتشان را می زدند روی پایشان، می گفتند: آ، آ. برای اینکه تلویزیون ما داشت رزمندگان را نشان می داد، صحنه های جنگ را نشان می داد؛ اما امام با آن روحیه آمده بودند (قطعنامه ) را قبول کرده بودند.

و در آن نامه ای که امام (قطعنامه ) را نوشته بودند فرمودند:

خانواده شهدا، خانواده اسراء، من تا به حال جنگیدم و در جنگ عقیده ام این بود که به نفع شماست؛ امروز این عقیده را ندارم و قطعنامه 598 را قبول می کنم.

خدا می داند بر خانه امام چه گذشت هیچکس جرئت نمی کرد خانه امام برود پیش امام برود. بعد از پذیرش قطعنامه 598 چند روز امام درست نمی توانستند راه بروند. همه اش می گفتند: خدایا شکرت ما راضی هستیم به رضای تو. شما فرزندان امام روحیه امام را بهتر از هر کس دیگر می دانید. بعد از (قطعنامه ) امام دیگر سخنرانی نکردند. دیگر برای سخنرانی به حسینیه جماران نیامدند، تا مریض شدند و به بیمارستان رفتند. یک پسر بچه ای من دارم، کوچک است نامش علی است؛ با او خیلی مانوس بودند. آن روزهای آخر، این بچه ای که بیش از سه سالش نبود می خواست خدمت امام برود. امام از اینکه ساعات آخر را می خواست با خدای خودش راز و نیاز کند، به مادر این بچه گفت:ما اصلا نخوابیده و همه اش نماز خوانده و بعد پیغام داد برای مردم، که مردم شما شهید دادید، شما اسیر دادید، شما مجروح و معلول دادید از خدا بخواهید که مرا قبول کند.

----------------------------------------------------------------

 

امام نه تنها موسیقی ، بلکه برنامه های خبری رادیو- تلویزیون را در زمان حکومت شاه حرام می دانستند؛ و می فرمودند: اگر این موسیقی که از صدا و سیمای جمهوری اسلامی پخش می شود از رادیو- تلویزیون (آل سعود) پخش شود آن را حرام می دانم.

----------------------------------------------------------------

من حضرت امام را خواب دیدم؛ به من فرمودند که به دوستان بگویید، که من از صراط رد شدم، اما کار خیلی مشکل است ، قصه شوخی نیست.

----------------------------------------------------------------

به طور کلی وقتی جریانات انقلاب اسلامی ایران در پیش بود، یعنی همان زمانی که امام در پاریس تشریف داشتند، یکی از مسائلی که پیش بینی می شد این بود که اگر انقلاب پیروز شود چه نوع خطراتی آن را تهدید می کند. ما معتقد بودیم که منافقین و چپی ها در داخل مسائلی بوجود می آورند؛ چون از اینجا (ایران) هم فردی که نامش را دقیقاً به خاطر ندارم به آنجا (فرانسه ) آمد. وی از ایادی شاه بود که بعد هم معلوم شد که عضو سازمان (سیا) می باشد و مدتی هم رئیس دفتر شاهپور بختیار بود. وی یک شماره تلفن به ما داد و گفت: اگر با من کاری داشتید تماس بگیرید. و آن شماره، متعلق به تلفنی بود که در اتاقی پهلوی اتاق (بختیار) بود. مسئله ای که مطرح شد این بود که امام حاضر نشدند با فرد مذکور ملاقات کنند. وی این مسئله را با یک سری از مسائل داخلی به بنده گفت: که ما خودمان هم همان طور حدس می زنیم کایشان گفت: در ترکمن صحرا درگیری هست و در بلوچستان به نوعی دیگر، و در قسمتهایی از کردستان، و حتی در جنوب جریاناتی با نام خلق عرب پدید آمده. و ما علاوه بر اینکه این مسائله را حدس می زدیم، احتمال می دادیم که جنگی علیه انقلاب راه بیفتد.

----------------------------------------------------------------

تلخترین خاطره ای که به یاد دارم پذیرش (قطعنامه)، و شیرین ترین خاطره مربوط به فتح خرمشهر است. فتح زمانی اعلام شد که ساعت حدوداً 4 بعد ازظهر بود و امام در حال قدم زدن بودند- و رادیو هم در دستشان بود؛ چون ما از قبل می دانستیم که رزمندگان اسلام در حال انجام این کار هستند، و درگیری هم از شب قبل شروع شده بود که خیلی هم شدید بود. امام در حال قدم زدن بودند که گوینده رادیو خبر آزاد سازی خرمشهر را اعلام کرد. با شنیدن صدای گوینده، من به امام نگاه کردم و متوجه شدم که احساس خوبی به ایشان دست داد. البته در مجموع امام از مسائلی که خیلی تلخ بود اوقاتش زیاد تلخ نمی شد: و از مسائلی هم که شیرین بود خیلی خوشحال نمی شدند. در مقابل مسائل خرمشهر امام معتقد بودند که بهتر است جنگ تمام شود اما بالاخره مسئولین جنگ گفتند که ما باید تا کنار شطا العرب (اروند رود) برویم تا بتوانیم غرامت خودمان را از عراق بگیریم. امام اصلا با این مکار موافق نبودند و می گفتند: اگر بناست که شما جنگ را ادامه بدهید بدانید که اگر این جنگ با این موضعی که شما دارید ادامه یابد و شما موفق نشوید، دیگر این جنگ تمام شدنی نیست. و ما باید این جنگ را تا نقطه ای خاص ادامه بدهیم؛ و الان هم که قضیه فتح خرمشهر پیش آمده بهترین موقع برای پایان جنگ است.

وقتی جنگ از (ستاد مشترک) کسی آمد که مربوط به تیم مهندسی بود و یک ضد بمب و مستحکم برای امام درست کرد. اما حضرت امام فرمودند: من به ایشان فرمودند: اینجا نمی روم. و هر چه هم که من گفتم: حداقل شما بیایید و اتاق مذکور را ببینید، من از همین بیرون آنجا را دیده ام و به آنجا نخواهم آمد و تا وقتی که تهران زیر موشکباران دشمن قرار گرفت در اتاق معمولی خودشان بودند و خیلی معمولی برخورد می کردند. وقتی هم که من خیلی اصرار کردم ایشان قسم خوردند که من این کار را نخواهم کرد، و بین من و بقیه افراد هیچ تفاوتی نیست. ایشان می گفت: بمبی به خانه من بخورد و پاسدارهای اطراف منزل کشته شوند و من در اتاق ضد بمب زنده بمانم دیگر من به درد رهبری نمی خورم. من زمانی می توانم مردم را رهبری کنم که زندگی من مثل آنها باشد، و همه در کنار همدیگر باشیم. از نظر خانوادگی هم من به شما بگویم که سالها پیش وقتی ما مورین (ساواک به خانه ما ریختند که امام را بگیرند، مادر من در حیاط ایستاده بود و من از خانه بیرون دویدم، و ایشان به من گفت: پدرت را بردند اگر می خواهی او را ببینی زودتر برو. کلاً مادر و خواهرانم اهل این حرفها نیستند؛ و ترسو نیستند و فقط نگرانیشان در مورد حال امام بود. یک نکته ای به خاطرم آمد که برایتان نقل کنم. یک روز که تهران شدیدا زیر بمباران و موشکباران بود مادرم وارد اتاق شدند و دیدند که یک پتویی کج افتاده است؛ با نهایت خونسردی مرا صدا زدند که بیا و سر پتو را بگیر تا آن را درست کنیم! و امام از این حرف خنده اش گرفت.

----------------------------------------------------------------

بعد از اشغال لانه جاسوسی قرار بود هیاتی به سرپرستی آقای (رمزی کلارک ) به ایران بیاید؛ و درخواست داشتند که با حضرت امام (س) ملاقات کنند حضرت امام به محض اصلاع ،اعلامیه ای صادر فرمودند و در آن اعلامیه هیات آمریکایی را نپذیرفتند و به همه ی اعضای شورای انقلاب، هیات دولت موقت و سایر مسئولین تذکر دادند که هیچ کس حق ندارد، با این هیات آمریکایی ملاقات بکند. نکته قابل توجه در این اعلامیه، آن است که تنها اعلامیه جضرت امام (س) است که بدون (بسم الله الرحمن الرحیم) است؛ همانند سوره برائت در قرآن کریم. یعنی حضرت امام در این اعلامیه، به پیروی از سوره برائت آن را بدون (بسم الله الرحمن الرحیم) شروع کرده اند.

---------------------------------------------------------------

در فراز و نشیب های انقلاب اسلامی مردم افغانستان، برای تعیین سرنوشتشان، جمهوری اسلامی ایران همواره خواستار تحقق اراده مردم این کشور بوده است. و برای اثبات این گفته، زمانی را به خاطر می آورم که رهبران روسیه متجاوز در اوج جنگ تحمیلی، به رهبر کبیر انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی (س) پیغام دادند که اگر می خواهید ما اسلحه شما را تامین کنیم، باید در قضیه افغانستان کوتاه بیائید. اما امام در پاسخ فرمودند که ما سلاح را برای حفظ اسلام می خواهیم نه برای نابودی آن.

----------------------------------------------------------------

این روزها برای همه کسانی که عاشق امام بودند و هستند روزهای سختی است. در چنین روزهایی که در سه سال پیش یاران امام در التهاب سختی فرو رفته بودند، دو مسئله برای ما مهم بود: یکی رفتن امام- که بعد از امام وضع کشور به چه صورتی درخواهد آمد. از طرف دیگر بعدا از امام، خلا وجودی ایشان را چه کسی پر خواهد کرد. آیا (شورای رهبری) بناست کار رهبری نظام را به عهده بگیرد؟ و چه کسی رهبر خواهد شد؟ هنوز امام از دنیا نرفته بود که دوستان ما در بیمارستان جماران جمع شده بودند، و در یک حالت ملتهب دقیقه شماری می کردند که چه موقع امام حالشان خوب می شود که ناگاه دکتر مرا صدا زد و گفت : واقعه اتفاق افتاد. در همان لحظات، اولین تصمیمی که گرفته شد آوردن اعضای خبرگان از شهرهای مختلف به تهران بود. بلافاصله یکی از دوستان مامور چنین کاری شد، و شبانه همه اعضای مجلس خبرگان را به تهران دعوت کرد، و آنها هم از دور و نزدیک خود را به تهران رساندند. حضور میلیونی مردم بعد از رحلت حضرت امام در خیابانها، در تمام شهرها، تهران، مراکز استانها و حتی قصبات و بخشها بصورت فشرده، به گونه ای بود که آب سردی بر سر تمام دشمنان این انقلاب ریخت. اگر نبود حضور شما مردم در صحنه های انقلاب مسلما تحلیها و نظرات فرق می کرد، و زمینه ای درست می شد برای تحلیل رسانه های بیگانه و دشمنان انقلاب در خارج و شرارت ایادی آنها در داخل.

اما از یک طرف حضور میلیونی مردم، که بیش از 9 میلیون نفر از شهرهای مختلف و تهران در خیابانها حضور پیدا کردند، و از طرف دیگر تصمیم بسیار جدی و فوری و سرنوشت ساز مجلس خبرگان، به گونه ای با هم تلفیق شد که گویی خداوند متعال تمام درهای رحمت خودش را بر مردم ما باز کرده است. چرا اینکه واقعه به این مهمی اتفاق افتاد، اما کوچکترین مسئله ای که به نظام جمهوری اسلامی خدشه وارد کند اتفاق نیفتاد.

----------------------------------------------------------------

در زمانی که حزب (جمهوری اسلامی) منفجر شده بود، شخصیتهای بزرگواری ترور شده بودند و جاهای مختلفی منفجر شده بود، آن شخص جنبشی که با منافقین کار می کرد، یعنی (کشمیری) بنا بود که چمدان مواد منفجره را بیاورد و در کنار حضرت امام بگذارد، در زمانی که ریاست جمهور، رئیس مجلس و نخست وزیر و وزراء خدمت حضرت امام می آمدند. می دانید که نفوذ یکی از کارهای بسیار پیچیده دستگاههای اطلاعاتی و کسانی است که می خواهند به طرف مقابلشان ضربه بزنند.(کشمیری) در دبیرخانه شورای امنیت آن موقع کار می کرد، یعنی دبیر شورای امنیت بود؛ و در جریان کلیه مسائلی که در آنجا می گذشت بود؛ و معاونت آقای رجائی را که آن موقع ریاست جمهور بودند به عهده داشت. در جلسه معارفه رئیس جمهور، نخست وزیر و کابینه و رئیس مجلس و بعضی از شخصیتهای دیگر با امام، در سر راه بیت حضرت امام آمدند، گفتند: آقای کشمیری با یک ساک هست، که در آن ساک وسایل و چیزهایی هست، که بناست یادداشت کنند گفتگوهایی که بین ریاست جمهور و نخست وزیر و کابینه با امام است کاغذ و قلم و این جور چیزهاست.

ما قرار گذاشته بودیم که هیچکس را- در هر مقامی که باشد- اجازه ندهیم که با وسیله ای که در دستش هست بیاید. برای اینکه به این نتیجه رسیده بودیم احتمال تعویض ساکها، چمدانها و یا کیفهایی که دست وزراء و یا رئیس جمهور و غیره است، ممکن است. کما اینکه چنین کاری در سایر کشورها نسبت به آزادیخواهان فلسطینی، توسط صهیونیستها صورت گرفته بود.

آمدند گفتند که آقای رجایی می گوید: آقای کشمیری که دبیر شوراست ! ایشان بیاید و ایشان همه چیزهای ما را می نویسد. اگر به ایشان هم ما بخواهیم اعتماد نکنیم پس دیگر به کی اعتماد کنیم . از همین سه راه بیت آمدند و به من چنین حرفی را زدند. گفتم : ما یک مجموعه هستیم و با هم نشستیم یک تصمیمی گرفتیم. نمی توانیم که هنوز جوهر قلممان خشک نشده آنرا نقض کنیم. نه، ما چنین کاری را نمی کنیم و اجازه نمی دهیم. آمدند دوباره گفتند: آقای باهنر و رجایی پیغام می دهند به ما و بالا نمی آیند، و می گویند: باید آقای کشمیری باشد و این ساکش را بیاورد. سماجت کردیم و گفتیم: نه چنین اجازه ای را نمی دهیم کشمیری از ترس اینکه نکند آن چمدان را در سه راه بیت بگذارد و خودش بیاید خدمت امام، در آنجا بچه های حفاظت بیت به آن ساک مشکوک شدند و مسئله روشن شود، بعنوان اعتراض همراه کیفش برگشت. همان کیف در نخست وزیری جلوی مرحوم رجایی و باهنر گذاشته شد و آنجا را منفجر کرد؛ و این دو شهید بزرگوار را از دست ما گرفتند.

--------------------------------------------------------------

برخورد هوشمندانه حضرت امام خمینی (ره) با عملکرد رهبران خائن (ساف) نمونه ای کم نظیر از مواضع روشن ایشان در قبال سرنوشت ملت فلسطین است. در چند سال پیش اینجانب، یکی از خاطرات خود را درباره سفر دوم عرفات به جمهوری اسلامی ایران و نحوه برخورد حضرت امام (ره) با وی در حضور رهبر معظم انقلاب و ریاست محترم جمهوری، بیان کردم که موجب تعجب گردید. زیرا حضرت امام (س)در این سفر وی را نپذیرفتند و به صراحت فرمودند که اگر عرفات از(بگین) بدتر نباشد دست کمی هم از او ندارد، به واسطه اصرار بعضی از مسئولین و تاکید بر مصالح جنبش مردم فلسطین، امام (ره) چند دقیقه او را پذیرفت، اما حتی یک کلمه هم بر زبان نیاوردند. و بعد از آن هم او را هیچگاه نپذیرفتند. امام انسانی روشن ضمیر بودند و آنچه را که در آیینه نمی دیدیم ایشان در خشت می دیدند.

-------------------------------------------------------------

در سال 58 وقتی رفراندوم جمهوری اسلامی برگزار شد، یکی – دو روز مطبوعات مشغول چاپ آگهی تبریک شدند. امام فرمودند: به روزنامه ها بگویید از این کار جلوگیری کنند. ثناگویی مبتذل از آثار طاغوت است که باید با کوششی همه جانبه از بین برود.

-------------------------------------------------------------

در شرایط دشوار تصمیم گیری آنچه که موجب آرامش و اطمینان قلبی حضرت امام می شد، اتکای به خدا، ذکر، دعا و نیایش بود. ایشان تحت هیچ شرایطی زمان دعا و نیایش خود را تغییر نمی دادند، و به همه مستحبات عمل می کردند همانگونه که در مبارزات سیاسی خود به پیروی از حضرت رسول (ص) و ائمه معصومین (ع) به تکلیف اسلامی توجه داشتند.

حضرت امام (ره) در مسائل عبادی هرگز از خود نظری نداشتند و مانند یک فرد عادی هر آنچه را که در این زمینه وارد شده است، دقیقا به همان صورتی که وارد است انجام می دادند. تمام دعاهای (مفاتیح الجنان) را با همان صورتی که نوشته شده است، بجا می آوردند. به خاطر دارم که در یک روز این پیرمرد نود ساله برای هر زیارت یک غسل کردند، و در کمتر از دو ساعت سه بار غسل زیارت انجام دادند، و به همین یک غسل اکتفا نکردند.

ایشان متعبد به معنی واقعی بودند.

در ماه مبارک رمضان وقتی نجف بودند، هر سه روز یک دور قرآن را ختم می کردند. در ایام سال ماهی یکبار قرآن را ختم می کردند. ایشان همواره با قرآن مانوس بودند؛ یک جز قرآن را هشت قسمت کرده و هر قسمت را در زمان خاصی قرائت می کردند. گاهی ، مدتها روی یک جمله قرآن مکث می کردند. ایشان به قدری با کتاب مفاتیح الجنان مانوس بودند که هر چند ماه ،مفاتیح ایشان پاره می شد و ما ناچارا مفاتیح را یا صحافی می کردیم و یا مجدداً برای ایشان تهیه می کردیم.

امام عظیم الشان با آن حال رنجوری که داشتند، متوجه می شدم که در سرمای زمستان راه نسبتاً‌ طولانی را در برف طی کرده اند، و برای اینکه به ما کاری را نگفته باشند، خود برای خاموش کردن چراغ اقدام کرده اند. با خاموش شدن چراغ حیاط متوجه می شدیم که ایشان در حیاط هستند. فوراً خودم را به ایشان می رساندم و می گفتم: خوب آیفون که بود، از طریق آیفون می گفتید: من می رفتم، خاموش می کردم. ولی ایشان می گفتند: بالاخره یک کسی باید این کارها را می کرد. ایشان هنگامی که از پاریس عازم وطن بودند به دوستان پیغام دادند که منزل مرا در پایین شهر تهیه کنید. بعد از رفتن به قم و بروز بیماری قلبی ایشان، به اصرار پزشکان معالج، ایشان در جماران ساکن شدند.

در جماران ابتدائاً در منزل یک بنا که مساحت آن کمتر از صد متر بود، زندگی می کردند و محل کارشان نیز همانجا بود. بعداً آقای امام جمارانی منزل خود را در اختیارایشان گذاشتند.

روزی که شاه فرار کرد تمام نمایندگان رسانه های گروهی دنیا در نوفل لوشاتو با حضرت امام برنامه مصاحبه داشتند .شاید 15 شبکه تلویزیونی در سراسر دنیا به طور مستقیم این برنامه را پخش می کردند: زیرا یکی از بزرگترین رویدادها در سراسر دنیا به طور مستقیم این برنامه را پخش می کردند؛ زیرا یکی از بزرگترین رویدادهای تاریخ انقلاب به وقوع پیوست.

همه می خواستند نظر امام را بدانند. ایشان چند دقیقه صحبت کردند، بعد از من سئوال کردند: ظهر شده است؟ گفتم : همین الان ظهر شد. امام گفتند: والسلام علیکم و رحمه الله. در آن لحظه، ایشان موضوع به آن اهمیت را به خاطر اقامه نماز در اول وقت رها کردند. در شرایطی که رسانه های بیگانه برای میلیونها بیننده خود در حال ارسال خبر مصاحبه امام بودند، امام اقامه نماز در اول وقت را بر ادامه مصاحبه ترجیح دادند.


دسته ها : خاطرات
چهارشنبه بیست و پنجم 10 1387
X